زندگی و سیاست به عنوان پیچیدهترین برساخت مادی و معنوی بشر اما به فیلمی با سکانسهای به هم پیوسته و اپیزودهای مکمل شبیه است که برای سر درآوردن از آن، چارهای نیست جز دیدن و دقت در کل فیلم/اپیزودهای قبلی؛ این یعنی گسترش میدان و افق دید به تصویر بزرگتر. پس بیایید فیلم ببینم!
تا پیش از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، مناقشه فلسطین در حقیقت کشمکشی سیاسی/نظامی میان دولتهای عربی و اسراییل بود. دولتهای عربی در این مناقشه البته از نیروی ناسیونالیسم و قومگرایی عربی بهرهمند شده و همزمان در کوره آن میدمیدند اما توده مردم فلسطین هرگز بازیگر مستقل این میدان نبودند.
فاجعه ژوئن ۶۷ و خُرد شدن برقآسای همینه پوشالی ارتشهای عرب در برابر ماشین جنگی اسراییل اما صحنه بازی را دگرگون کرد. این نبرد از یک سو «آغازِ پایان» ناصریسم و ناسیونالیسم بدون مرز عربی بود و همزمان طلوع ناسیونالیسم فلسطینی؛ این گونه بود که ملیگرایی ملتی بدون سرزمین زاده شد.
چریکهای فلسطینی تا پیش از جنگ شش روزه، بازیگر حاشیهای و وابسته به اراده دولتهای عربی به شمار میرفتند. پس از ژوئن ۶۷ اما اندک اندک به کنشگری مستقل و چشمپوشی ناپذیر در این میدان بدل شدند. تبلور و نماد این رخداد، سازمان آزادی بخش فلسطین/ساف (PLO) و رهبر آن یاسر عرفات بود.
نبرد یوم کیپور/رمضان ۷۳، غرور ازدسترفته ارتشهای عرب به ویژه مصر را تا حدی احیا کرد اما نتوانست نقش و وزن بازیگران مناقشه را دگرگون کند. به ویژه آنکه صلح سادات با اسراییل پس از این نیمپیروزی به فلسطینیان ثابت کرد دیگران از این پس فقط تا پس گرفتن زمینهای خود میجنگند نه آنان.
صفحات روزنامههای اروپایی و آمریکایی در دهه ۷۰ و ۸۰ قرن گذشته میلادی سرشار است از تصاویر و خبرهای حمله و بمبگذاری چریکهای فلسطینی؛ پر سر و صداتریناش، هواپیماربایی خطوط «العال» و گروگانگیری در المپیک مونیخ. هرچند حملات توسط گروههای مختلف انجام میشد اما هدف همه یکی بود.
اثبات حل نشده ماندن مناقشه فلسطین و تفهیم این مهم به جهانیان که حل مسأله فلسطین بدون حضور و نقشآفرینی فلسطینیان ممکن نیست. دومی به ویژه زمانی اهمیت بیشتر یافت و در دستور کار قرار گرفت که مصریها از روی سر و بدون حضور فلسطینیان به میانجیگری آمریکا با اسراییل پیمان صلح بستند.
فلسطینیان در بدترین شرایط تاریخی/راهبردی دهه هشتاد قرن گذشته میلادی را پشت سر گذاشته و پا به دهه ۹۰ گذاشتند؛ مبارزه چریکی در پیامد حمله اسراییل به لبنان و رانده شدن ساف از بیروت به تونس به بنبست رسید. همزمان تضعیف و سرانجام فروپاشی شوروی، آنان را از حمایت بلوک شرق، محروم کرد.
از دیگر سو، اشتباه راهبردی رهبری ساف در همسویی با عراق در جنگ کویت، کشورهای عرب خلیج فارس را که عمدهترین حامی و تامین کننده مالی آنان بودند به شدت رنجاند؛ صدام به سودای جلب حمایت افکار عمومی عرب، چند موشک به تلآویو و حیفا زد. فلسطینیها تهییج شدند و صدام قهرمانشان شد و ماند.
در فردای شکست عراق در جنگ کویت و در پرتو نظم جهان تکقطبی، آمریکا به این نتیجه رسید که بهترین زمان ممکن برای حل/پایان مسأله فلسطین فرا رسیده است. کشورهای عرب و اسراییل فراخوانده شدند تا بر مناقشه نقطه پایان بگذارند. فرمول هم روشن بود: صلح در برابر زمین.
قرار بود اسراییل در ازای صلح و تضمین امنیتش از سوی عربها، از سرزمینهای اشغالی عقبنشینی کند و تشکیل دولت مستقل فلسطینی را بپذیرد. این سرزمینها شامل غزه، کرانه باختری رود اردن و بلندیهای جولان بود که در سال ۶۷ اشغال کرده و نیز جنوب لبنان که در دهه ۸۰ تصرف کرده بود. مذاکره فرسایشی شد. با گذشت زمان روشن شد طرف اسراییلی که پیش از این صلح با مصر را به ازای سینا خریده بود این بار حاضر نیست تن به چنین بهایی بدهد. عرفات در یک لحظه تاریخی به این باور رسید که سر فلسطینیان ممکن است دوباره بیکلاه بماند. بقیه را دور زد و قرارداد غزه_اریحا بسته شد.
بر اساس پیمانی که یاسر عرفات و اسحاق رابین به میانجیگری بیل کلینتون در استراحتگاه کمپ دیوید امضا کردند، تشکیلاتی فلسطینی با خودگردانی داخلی در باریکه غزه و بخش کوچکی از کرانه باختری تشکیل شد که قرار بود گام نخست در راه بنیاد دولت مستقل فلسطینی باشد. صلح در برابر کمی زمین!
اوضاع اما آنطور که عرفات انتظار داشت پیش نرفت؛ رابین یک سال بعد به ضرب گلوله یک افراطگرای صهیونیست که واگذاری بخشهایی از «ارض موعود» به پسرعموهای اسماعیلی را خیانت میدانست کشته شد. همزمان یک رشته عملیات انتحاری خونبار، کفه احزاب تندرو را در جامعه اسراییل سنگین کرد. چنین بود که در میان شگقتی همگانی، بلوکی از احزاب راستگرای اسراییلی به سرکردگی لیکود، در نخستین انتخابات پس از ترور رابین (۱۹۹۶)، زمام کابینه را به دست گرفت. این نخستین بار بود که بنیامین نتانیاهو به قدرت میرسید. اکنون دیگر شریکی برای صلح در کار نبود.
حماس آن زمان کجا بود؟ جنبش مقاومت اسلامی را عبدالعزیز رنتیسی و شیخ احمد یاسین در ۱۹۸۷ درون سرزمینهای اشغالی بنیاد گذاشتند. هدف اعلامی این گروه آزادی تمامی فلسطین، از جمله سرزمینهای ۱۹۴۸ بود. حماس در ابتدای قرن جاری میلادی، گروهی به نسبت کوچک با نفوذی محدود به شمار میرفت.
گِره مذاکره هرچه کورتر شد و بنبست صلح هر چه بیعبورتر، بر محبوبیت و نفوذ حماس افزوده شد. یاسر عرفات البته تا زمانی که زنده بود، در توافقی نانوشته، از این گروه به عنوان ابزاری برای چانهزنی با اسراییل استفاده میکرد. حماس نیز هرگز کار را به انتقاد و حمله مستقیم به عرفات نکشاند. یاسر عرفات تا لحظهای که نفس میکشید، رهبر کاریزماتیک و بیرقیب فلسطینیان باقی ماند. مرگ/ترور بیولوژیک او پس از یک دوره حصر طولانی توسط اسراییل در رامالله، پایان یک دوران و آغاز دورانی تازه برای فلسطین و گروههای سیاسی فلسطینی بود؛ دوران حاکمیت دوگانه.
بسیاری تصور میکردند انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین در سال ۲۰۰۶، نخستین گامِ تبدیل حماس از سازمانی چریکی به حزبی سیاسی است؛ همان راهی که پیشتر ساف پیموده بود. حماس پویش انتخاباتی بسیار موفقی را رهبری کرد و با ترکیبی از پیشینه مقاومت/رهبران شهید و شعارهای فسادستیزی پیروز شد.
نفس شرکت در انتخابات و تشکیل دولت، از نگاه بسیاری عدول عملی از آرمانهای بنیانگذاران نخستین به شمار میرفت؛ رهبران نسل دوم حماس بر اساس و با التزام عملی به ساختاری دست به کار تشکیل دولت شدند که شرط ضمنی آن، افزون بر به رسمیت شناختن اسراییل، چشمپوشی از بخش بزرگی از فلسطین بود. اوضاع و احوال سیاسی اما به هیچ روی پذیرای پوستاندازی حماس نبود. چنین فرآیندی افزون بر اراده درون سازمانی و زمینه مساعد اجتماعی، نیازمند حدی از همکاری یا دستکم چشمپوشی از تقابلِ عریان، در طرف مقابل است. حماس در این راه مردد بود و کشتیبان اسراییل را هم سیاستی دگر آمده بود.
دولت منتخب از همان ابتدا با تحریم و انکار جامعه جهانی روبرو شد. تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس که در کرانه باختری نفوذ داشت راه تقابل پیش گرفت. بخش رادیکال بدنه حامی و کادرهای حماس دم به دم بر مطالبات افزودند. اسراییلِ نتانیاهو هم در ازای صلح هیچ نمیداد، حتا کمی زمین!
بد اقبالی بخش عملگرای حماس، بیش از هر چیز ناشی از دگرگونی ساختار جمعیتی/سیاسی در اسراییل بود؛ مهاجرت گسترده یهودیان اروپای شرقی بر وزن سیاسی/جمعیتی طیف ارتودوکس افزود. همزمان بدنه رایدهنده احزاب میانهروتر دم به دم لاغر شد. بله! طبقه متوسط در همه جا مشکل فرزندآوری دارد!
گفتیم که فرمول ابتدایی مذاکره با اسراییل، صلح در برابر زمین بود. رابین آن را به صلح در برابر «کمی زمین» تقلیل داد و نتانیاهو به آتشبس در برابر «زندان رو باز» فروکاست. تشکیلات خودگردان که در کرانه باختری به پلیس اسراییل تبدیل شده جز ایستبازرسی و گسترش شهرکسازی پاداشی گرفته؟!
شرح و روزشمار جنگهای غزه و زد و خوردهای روزمره در کرانه باختری در این نوشتار نمیگنجد. یک کلام اینکه در ۱۵ سال گذشته ۱۵۰ هزار فلسطینی کشته و زخمی شدهاند و مجموع آمار تلفات اسراییلیها هرگز از نسبت یک به بیست فراتر نرفته است؛ آتشبس در برابر زندان روباز؛ وگرنه شلیک میکنم!
جهان در این میان چه کرد؟ بیعملی و سکوت و از آن بدتر، پاداش به اسراییل! به رسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت عبری از سوی ترامپ چیزی جز این بود؟! آمریکا همزمان در پی یافتن راهحلی برای مسأله فلسطین، بدون حضور/شرکت فلسطینیان است. طرح صلح ابراهیم در یک کلام یعنی همین!
خودتان را جای یک جوان فلسطینی اهل غزه بگذارید؛ در باریکهای به طول ۴۰ و عرض کمتر از ۱۵ کیلومتر به دنیا آمدهاید و دور تا دورتان را دیوار بتونی گرفته است. حتا دریایی که در کرانهاش زندگی میکنید را هم به رویتان بستهاند. نه کار دارید نه آینده و نه راهی برای فرار به جهان خارج. اگر در کرانه باختری به دنیا آمده باشید هم اوضاع توفیر چندانی نمیکند؛ زندگی یعنی تحقیر در ایستبازرسی و دیگر هیچ! یادتان هست گفتم به جای عکس، فیلم ببینید؟! فیلم «عمر» آغاز خوبی است؛ هرچند پایانی تلخ دارد: داستان تبدیل نوجوانی عاشقپیشه به مردی که چیزی برای از دست دادن ندارد.
اگر در چنین وضعی به دنیا آمده و محکوم به زندگی تا مرگ در همین وضع بودید چه میکردید؟ من بودم به گروهی میپیوستم که برای پایانش اسلحه به دست گرفته و با وجود کشته شدن رهبران و کادرهای اصلیاش، همچنان پای کار مانده است. اینگونه است که اسراییل خود خالق و کارخانه کادرسازی حماس است.
سادات با نخستین یومکیپور، بگین را پای میز مذاکره کشاند و صلح را به قیمت صحرای سینا به اسراییل فروخت. حزبالله جنوب لبنان را به ازای توقف موشکپرانی و حملات پارتیزانی پس گرفت؛ زمین در برابر آتشبس شکننده! دومین یومکیپور نشان داد دوران آتشبس در برابر زندان روباز گذشته است.
نتیجهگیری و خلاص!
در تحلیل نهایی:
حل مسأله فلسطین بدون حضور/مشارکت خود فلسطینیان ممکن نیست. تا دعوای اسماعیل و اسحاق حل نشود، از (طرح صلح) ابراهیم کاری بر نمیآید.
اگر جنگ نمیخواهید به فرمول صلح در برابر زمین برگردید؛ آتشبس در برابر «زندان روباز» دیگر کار نمیکند!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟